loading...
مسجد قمربنی هاشم شاهین شهر
مجید رحیمی بازدید : 56 چهارشنبه 01 آذر 1391 نظرات (0)

خاك حسین در دست پیامبر (ص(

در روایت اهل سنت و شیعه مستندا نقل شده است كه امّ سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله مى گوید : روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول استراحت بودند كه دیدم امام حسین علیه السلام وارد شدند ، و بر سینه پیامبر صلی الله علیه و آله نشستند ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند :

ادامه ...

مرحبا نور دیده ام ، مرحبا میوه دلم ، چون نشستن حسین علیه السلام بر سینه پیامبر صلی الله علیه و آله طولانى شد ، پیش خودم گفتم ! كه شاید پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شوند ، و جلو رفتم ، تا حسین علیه السلام را بر دارم . حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : امّ سلمه تا وقتى كه حسینم خودش مى خواهد بگذار بر سینه ام بنشیند ، و بدان كه هر كس باندازه تار مویى حسینم را اذیّت كند مانند آن است كه مرا اذیّت كرده است . امّ سلمه مى گوید : من از منزل خارج شدم ، و وقتى باز گشتم به اتاق رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله گریه مى كند ، خیلى تعجّب كردم ! و عرض كردم یا رسول اللّه خداوند هیچگاه تو را نگریاند ، چراناراحتید ؟ ملاحظه كردم و دیدم حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله چیزى در دست دارد ، و بدان مینگرد و مى گرید . جلوتر رفتم و دیدم مشتى خاك در دست دارد . سؤ ال كردم یا رسول اللّه این چه خاكى است كه تو را این همه ناراحت مى كند . رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند : اى امّ سلمه الان جبرئیل بر من نازل شد و عرض كرد كه این خاك از زمین كربلا است . و این خاك فرزند تو حسین علیه السلام است كه در آنجا مدفون مى شود . 
یا امّ سلمه بگیر این خاك را و بگذار در شیشه اى ، هر وقت كه دیدى رنگ خاك به خون گرائید ، آنوقت بدان كه فرزندم حسین علیه السلام به شهادت رسیدهاست . امّ سلمه مى گوید : آن خاك را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفتم كه بوى عطر عجیبى میداد . هنگامى كه امام حسین علیه السلام بسوى كربلا سفر كردند ، من نگران بودم و هر روز به آن خاك نظر مى كردم ، تا یك روز دیدم كه تمام خاك تبدیل به خون شده است و فهمیدم كه امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند . لذا شروع كردم به ناله و شیون كررم و آن روز تا شب براى حسین گریستم ، آن روز هیچ غذا نخوردم تا شب فرا رسید ، از شدّت ناراحتى و غصّه خوابم برد . 
در عالم خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم ، كه تشریف آوردند ولى سر و روى حضرت خاك آلود است ! و من شروع كردم به زدودن خاك وغبار از روى آن حضرت و عرض كردم یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله من بفداى شما ، این گرد و غبار كجاست كه بر روى شما نشسته است . فرمود : امّ سلمه الان حسینم را دفن كردم ! 

برچسب ها داستان مذهبی ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون راجع به برنامه های مراسم چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 176
  • بازدید کلی : 7,867
  • کدهای اختصاصی